عشق تابید آب و گل زیبا شد
آبی رنگ آسمان و دریا شد
نقش شد آفتاب طلا در دفتر
با محبت سقف دل بر پا شد
عشق تابید آب و گل زیبا شد
آبی رنگ آسمان و دریا شد
نقش شد آفتاب طلا در دفتر
با محبت سقف دل بر پا شد
روی در کوی دبستان، رفتم .
خانه ها در راهش
همه شان خالی بود
سبزه ها شان تاریک
تکّه نوری دیدم
روی دیوارش چیدم
خانه هاشان بیدار
همه شان بی دیوار
سایه ها دیوار شدند
سایه ها خواب به من می دادند
من به آنها مهتاب
سایه ها روشن و بی خواب شدند
روشنی دور شد و من به کنارش رفتم
ناگهان، یکسره آنجا همه جا ابری شد؛
بارید
در مسیر بارانی، قطره هایی تشنه
جرعه آبی دادم، همه سیراب شدند
قطره ها باریدند
همه در وسعت تنهایی من،
جوشیدند؛
چشمه هایی که در آن تازه هنوز
پیچ و خم های گل پیچک من
پشت دیوار زمان
روی دیوار زمین
زیر دیوار خودم پنهان بود .
09/09/89
خاک غربت را سوارم روز و شــــــب عشق را گردون غبارم روز و شــــب
"کاش می شـــد ماه زیبا روی مـــــــن مانده بودی در کنارم روز و شــــــب"
روز و شب را مهر و ماهم می شدی مهربانم سر به دارم روز و شــــــــب
تا حـــــریم دیدگـــــــــــــانش مــــی روم تا ببینم چشم یارم روز و شــــــــــــب
در به در کوی غمی را رهســـــــــپار بی تو یارم روی نارم روز و شـــــب
این تن خشکیــــــــده را تدبیر کــــــن بر کویر دل ببارم روز و شـــــــــــــب
دست تاریکی دلم را چنــــــــــــگ زد با تو روشن بی تو تارم روز و شب
حس شاعر ماهی در تنــــــــــگ بود با تو در یک جویبارم روز و شــــــب
جاری ام تا آبی یک بیــــــــــــــکران من هوای یار دارم روز و شــــــــــب
گفت روزی از سفر خواهم رسیـــــد تا رسیدن رهسپارم روز و شـــــــــــب