مرگی رسیده و شیرین، بچین تو جان مرا
در قاب روشن چشمم ببین نهان مرا
خالی کن این دل سنگین دوباره با نم اشکی
این قلب خسته به دوشش کشد جهان مرا
...
مرگی رسیده و شیرین، بچین تو جان مرا
در قاب روشن چشمم ببین نهان مرا
خالی کن این دل سنگین دوباره با نم اشکی
این قلب خسته به دوشش کشد جهان مرا
...
در این سرای دل غذای فکر من همیشه شیرین نیست
به کام فرهادم به جز نگاه تو بگو چو شیرین کیست؟
دادم هوای دلم را به دلبرت
گل هستی و من خار در برت
در بر بگیر تن این خسته را
من تشنه ی لب های شیرین ترت