من بی هنر
يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۱ ب.ظ
چه بگویم و نویسی، به قلم بگویم، آری !
چه بگویم و نویسی، ز شهید و عشق جاری
دل من چه ها شنیدی نغمه ی بهار و بلبل
همه از روز جدایی تیغ و سرو و سربداری
شب رفتن و رسیدن آخر قصه شنیدن
ز بهار دل بریدن به وصال نوبهاری
ره او کنم گدایی طلبم شفا ز راهش
به هوای یک نگاهی ز ندارم و نداری
ره سرخ این شهیدان رگ عشق و زندگانی
بروی ره حبیبان نرود به پای خاری
لوح جاوید شهادت بدرخشد همچو خورشید
به جبین هر زمانه چه نگاشت، خوش نگاری
دل من بپوسد اینجا دل بی هنر بمیرد
من بی هنر هنر را ز شهید جویم، آری !
1385
فاطمیه را باید عاشورایی برگزار نماییم.
...
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهٔ بزرگ است، دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسنین است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.
...
هر دم به ضریح بی نشانت ای ماه
بسته ست دخیل، قلب من با هر آه
عمریست تپش های دلم می گوید
یا فاطمه اشفعی لنا عندالله
...
ادیب یزدی، از واعظان مشهور تهران، در خاطره ای گفت:
"یادم می آید یک روز در محضر رهبر انقلاب بودم یکی از آقایان سوال کرد درباره شهادت حضرت فاطمه(س) بالاخره 75 روز بعد از رحلت صحیح است یا 95؟
رهبر فرمودند:
«برای شما چه فرقی می کند کدامیک صحیح باشد خداوند خواست که مردم بیشتر به یاد مادر ما باشند و بیشتر برای مادر ما عزاداری و بیان فضائل ایشان را بکنند»".