ما کلنگی
پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۳۱ ق.ظ
در انتهای روز
وقتی تخمه های بی تفاوتی
در جیبهایمان شاداب تاب می خوردند
و بادست های بی تفاوت تری
زیر دندان تردید ها شکسته خورده می شوند
آفتاب را نگران شدم
و کودکانی که گم شده اند
در پارک های کوچک بی قواره ی بزرگ شهر
مادران بی خبر،
حیران
در حمایت ظلمات بی پاسخ مردم
راه های رفته را دوباره می پرسند
در سایه های چرخ فلک های بی فلک
زیر خنده های بی نشاط، ناپدید
ذره ذره خرد می شوند
***
خرد و خراب باد
پستوی کوچک کلنگی دنیا
باید خراب کرد
برج های زیبای شهر را
که مانع دیدار آفتاب می شوند .
تبریز 28 تیر ماه 87
- ۹۲/۰۵/۳۱