در باغ بی غزل پرسه می زدم تو آمدی
هر دم به دری بسته می زدم تو آمدی
شب بود و آسمان رو سیاه و بدون ماه
ظلمت بر این دلم وصله می زدم تو آمدی
تنها به امتداد غربت خود خیره می شدم
در جاده قدم خسته می زدم تو آمدی
پرواز، پرنده دل را فسانه بود
هی پر، به بال شکسته می زدم تو آمدی
این قصه ی غم همچنان ادامه داشت
با دل نشسته حرف از غصه می زدم تو آمدی
وقتی تو آمدی درخت دلم جوانه زد
با وصل کم کم شکوفه می زدم تو آمدی
این شعر هم برای دلم شد بهانه ای
امشب به چشم دل سرمه می زدم تو آمدی