امروز جسم من از تاک می خورد
روحم ز درد جدایی چاک می خورد
در باغ زندگی ام فصل زرد هست
روزی تمام جسم مرا خاک می خورد
امروز جسم من از تاک می خورد
روحم ز درد جدایی چاک می خورد
در باغ زندگی ام فصل زرد هست
روزی تمام جسم مرا خاک می خورد
خاطرت خواهم اگر خاطرم از یاد رود
دل از این خار بریده پیش شمشاد رود
بیش از این ها دل دیوانه ی من عاشق توست
عشق باری که به غم، هم به دلی شاد رود
مجرم خاکی دل در قفسی زندانی است
سوی یارش نتوان بسته که آزاد رود
درس دل تا تو نبودی همه غم بود و محن
دیگر از مشق دلم غصه و اشداد رود
هر سحر در طلبت دست نیازم بالاست
پای جاهل به طلب در پی استاد رود
پر اگر شد دل من از دم ابلیس و هوا
فصل سبز غزلم یک شبه بر باد رود
سوخت این دل همه جا آتش عشقت برپاست
عشق دردی که در این سینه ی سجاد رود
مشهد مقدس 88/10/25