طرح گرمای دلم
روی تاریکی و سرمای زمین می ریزد
شعله ی سبز خیالم سرریز
آسمان شده سرریز از فجر
نقطه های دل او پنهان نیست
و چقدر فاصله ها نزدیک است
و اگر روی دلش دست کشم
ممکن است لق بشود
و بیافتد به زمین
و چه زیبا می شد
روی سجاده ی شب
می شود سجده ی بارانی شد!
86 - روستای قره قشلاق قوری چای