چه بگویم و نویسی، به قلم بگویم، آری !
چه بگویم و نویسی، ز شهید و عشق جاری
دل من چه ها شنیدی نغمه ی بهار و بلبل
همه از روز جدایی تیغ و سرو و سربداری
شب رفتن و رسیدن آخر قصه شنیدن
ز بهار دل بریدن به وصال نوبهاری
ره او کنم گدایی طلبم شفا ز راهش
به هوای یک نگاهی ز ندارم و نداری
ره سرخ این شهیدان رگ عشق و زندگانی
بروی ره حبیبان نرود به پای خاری
لوح جاوید شهادت بدرخشد همچو خورشید
به جبین هر زمانه چه نگاشت، خوش نگاری
دل من بپوسد اینجا دل بی هنر بمیرد
من بی هنر هنر را ز شهید جویم، آری !
1385