یک شعر تازه نوشتم فرشته است
بر روی نازک دل این نوشته است
هر دم گناه من این شد که خاک دل
با عشق آینه ها سرشته است.
یک شعر تازه نوشتم فرشته است
بر روی نازک دل این نوشته است
هر دم گناه من این شد که خاک دل
با عشق آینه ها سرشته است.
هر شب به اشتیاق چشم تو بی خواب می شوم
با قطره قطره های خاطره سیراب می شوم
دستان خسته ام به سوی تو ای آبی صبور
دور از تو در قفس پرنده ی بیتاب می شوم
پرواز می کنم در اوج خیالم به جستجو
در جستجوی نوشداروی سهراب می شوم
گویی دلم برای خودم یک غریبه است
گاهی کبوترانه و گاهی غراب می شوم
فصلی که سرد بود و زمستان دل شدید
با وصل سبز تو یار آفتاب می شوم
اینک بیا برای یک جاده یک دل سفر کنیم
با تیز پای عشق مان پا در رکاب می شوم
حالا که وقت اذان شده قد قامت الصلاة
من زیر پای تو سجاده ی محراب می شوم
مشهد مقدس – 13/11/88
روح گرسنه ی مرا عشق تو سیر می کند
قلب شکسته ی مرا بسته اسیر می کند
ثانیه های تشنگی تازه گلو که خیس شد
رفته دوباره سینه ام غرق کویر می کند .
طرح گرمای دلم
روی تاریکی و سرمای زمین می ریزد
شعله ی سبز خیالم سرریز
آسمان شده سرریز از فجر
نقطه های دل او پنهان نیست
و چقدر فاصله ها نزدیک است
و اگر روی دلش دست کشم
ممکن است لق بشود
و بیافتد به زمین
و چه زیبا می شد
روی سجاده ی شب
می شود سجده ی بارانی شد!
86 - روستای قره قشلاق قوری چای
تضمین ( شعر قدیمی )
مهر 86
به نام دوست که هرچه داریم از اوست
با سلام و عرض ادب
عشق شربتین ایله نوش
بو سوزی سن ایله هوش
آیریلیق چتین اولار
یاری شیرین، یاری توش
امضاء –سین.سجاد
در انتهای روز
وقتی تخمه های بی تفاوتی
در جیبهایمان شاداب تاب می خوردند
و بادست های بی تفاوت تری
زیر دندان تردید ها شکسته خورده می شوند
آفتاب را نگران شدم
و کودکانی که گم شده اند
در پارک های کوچک بی قواره ی بزرگ شهر
مادران بی خبر،
حیران
در حمایت ظلمات بی پاسخ مردم
راه های رفته را دوباره می پرسند
در سایه های چرخ فلک های بی فلک
زیر خنده های بی نشاط، ناپدید
ذره ذره خرد می شوند
***
خرد و خراب باد
پستوی کوچک کلنگی دنیا
باید خراب کرد
برج های زیبای شهر را
که مانع دیدار آفتاب می شوند .
تبریز 28 تیر ماه 87